چکیده :
ترجمه ماشینی :
این تز استدلال می کند که ادعای هگل مبنی بر اینکه آمدن مسیح محور مرکزی تاریخ است، مستلزم نقطه گذاری دوگانه تاریخ توسط واقعه مسیح است.
همانطور که بندتو کروچه تشخیص داد، مسیحیت برای هگل تاریخ «جدید» را آغاز می کند که او آن را «تاریخ حقیقت» نامید.
من استدلال میکنم که پیش از این تاریخ حقیقت، در سوی دیگر واقعه مسیح، یک «تاریخ سقوط» پنهان است.
من این «تاریخ سقوط» را با روایت تکاملی هگل از تاریخ دینی می شناسم که حرکت از دین طبیعی تا ظهور مسیحیت را ترسیم می کند.
بر این اساس، «تاریخ سقوط» تاریخ ظهور وحی از بیواسطگی حیات طبیعی است.
از نظر هگل، این زندگی از نظر تاریخی «لاپساری» است، که با شکسته شدن زویک تاریخ به گناه و بردگی پدیدار شده است.
دین یهودی (و بعداً مسیحی) این فاجعه تاریخی را به عنوان «سقوط» آدم، که هگل از نظر گونه شناختی او را مسیح می خواند، نشان می دهد.
بنابراین رویداد مسیح هم هدف و هم نقطه شروع تاریخ است.
این هدف «تاریخ سقوط» و نقطه آغاز «تاریخ حقیقت» است که «نخستین انسان» آن مسیح، آدم دوم است.
با این حال، در حالی که این «تاریخ حقیقت» با مسیحیت بهعنوان «مکاشفه» منطبق است، «تاریخ سقوط» از «آگاهی طبیعی» صرفاً دین طبیعی «پنهان» است، همانطور که گناه، برای الهیات مسیحی، تنها در زیر شناخته شده است.
رحمت.
بنابراین، پیدایش روایت سقوط پیدایش توسط هگل به امکان درک تاریخ مرتبط است، زیرا برای امکان درک خود انسان (به عنوان غیرآزاد و بنابراین، هنوز geist) ضروری است.
this thesis argues that hegel’s claim that the coming of christ is the central axis of history, entails a twofold punctuation of history by the christ-event.
as benedetto croce recognised, christianity inaugurates for hegel a ‘new’ history, which he called the ‘history of truth’.
i argue that this history of truth is preceded, on the other side of the christ-event, by a hidden, ‘history of the fall’.
i identify this ‘history of the fall’ with hegel’s developmental narrative of religious history, which plots the movement from naturreligion to the emergence of christianity.
the ‘history of the fall’ is, accordingly, the history of the emergence of revelation from the immediacy of natural life.
for hegel, this life is historically ‘lapsarian’, having emerged with the breakdown of the zweck of history into sin and slavery.
the jewish (and later christian) religion represents this historical catastrophe as a ‘fall’ of adam, whom hegel reads typologically as christ.
the christ-event is therefore both the goal and the starting point of history.
it is the goal of the ‘history of the fall’, and the starting point of the ‘history of truth’, whose ‘first man’ is christ, the second adam.
however, while this ‘history of truth’ coincides with christianity as ‘revelation’, the ‘history of the fall’ is ‘hidden’ from the merely ‘natural consciousness’ of naturreligion, just as sin is, for christian theology, known only under grace.
the emergence of the genesis fall narrative is therefore linked by hegel to the possibility of understanding history because it is necessary for the possibility of human self-understanding (as unfree and, therefore, as not yet geist).